درباره مزاندیش…
برای آشنایی بیشتر با مجموعه مزاندیش، لازمه تاریخچهای از خودم تا شکلگیری مزاندیش رو با هم مرور کنیم. این برگه به صورت دائم بهروزرسانی خواهد شد.
1372 تا 1396
زگهواره تا دانشگاه!!!
دیماه ۷۲ تقریباً مانند تمامی همسالانم، در یک خانواده متوسط مذهبی چشم به جهان گشودم! دیماه ۱۳۹۳ هم از دانشگاه در رشته فناوری اطلاعات از مقطع کارشناسی فارغالتحصیل شدم! این که این فاصله ۲۱ساله در یک جمله خلاصه شد، به این معنا بود که متأسفانه جزئی از عمر مفیدم نبود! چند مورد از موفقیتهایی که در این فاصله به دست آوردم قابلارائه هستند؛ اما کلیت عمرم بیشتر صرف اموراتی شد که اشتباه بود! اما در این سایت قرار است که از اشتباهات خودمان درس بگیریم. پس ادامه میدهیم…
بخشی از اتفاقات خوب در این بازه…
همین!
با این که برای موارد گفته شده لوحها و جوایز با ارزشی دریافت کرده بودم، اما خروجی و بهرهبرداری برای زمان حالم، “تقریباً هیچ“! شاگرد اول دانشگاه بودنم هم نتونست بهم کمک کنه! بعد از فارغالتحصیلی متوجه برخی اشتباهاتم در انتخاب مسیر شدم و بهناچار گزینه اعزام به خدمت سربازی را انتخاب کردم تا بعد از خدمت شغل مناسبی پیدا کرده و استخدام بشم. این که در دوران خدمت هم به لطف خدا تونستم مسئولیتپذیری خودم رو حفظ کنم و به عنوان “سرباز نمونه” انتخاب شدم؛ خیلی خوشحالم میکنه ولی باز هم به کارم نیومد (غیر از تعریف کردن برای دیگران!!!)
1392
ایدههای اولیه مزاندیش…
نکته مهم از دوران دانشجویی که مربوط به مزاندیش باشه، این بود که ایدهی اولیه اون دوران دانشگاه به ذهنمون رسید. اون ایده هم این بود که دوستانمون در دانشگاه رو کمک کنیم و پروژههای دانشجویی رو انجام بدیم. بعد فکر کردیم که میتونیم از این راه درآمد هم کسب کنیم.
یه ایده خام، به از هیچ
این ایده به خاطر این که همگروهیهامون مشکل خدمت، ادامه تحصیل و… داشتن با موفقیت کامل شکست خورد.
1396 تا 1398
ناامیدی از استخدام یا لطف خدا؟
نمیدونم ولی شاید یه روزی درباره این دوران صحبت کنم. فعلا همینو میگم که برای اینکه تونستم این برهه سخت از زندگی رو پشت سر بزارم، خدا رو شاکرم. فقط اشاره کنم که با توجه به رزومهی پرباری که ساخته بودم و شاید شاید شاید توقع بیشاز حدی که از برخیها داشتم، فکر میکردم بعد خدمت منو رو هوا میزنن!!! شاید الان به نظرتون خندهدار باشه اما واقعا شرایط فراهم بود. اما اتفاقی که بعد خدمت افتاد این بود که حتی برای پیگیری چند ده فرمی که برای استخدام پر کرده بودم، حتی اجازه ورود به داخل مجموعه رو هم نمیدادن! و یک جمله تکراری که شاید شما هم شنیده باشید:
خودمون باهاتون تماس میگیریم.
به خاطر عقل محدودم فکر میکردم که همه درها به روم بسته شده و حس تنهایی و ناامیدی داشتم!
1397
تا اینکه این حدیث رو شنیدم!
یکی از رازهایی که تونستم به کمک اون گامهایی رو در راستای موفقیت بردارم، این بود که معتدم هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست. اونایی که شبیه اتفاقی هستن که نقشه خدا برای راه ما هستش (گفته نیک ویچیچ) و اونایی هم که ظاهر اتفاقی نداره و خودمون توش نقش داریم هم شخصه؛ از تو حرکت از خدا برکت.
به همین خاطر به جرات میگم که خدا اینقدری دوستم داشت که توی اون ناامیدی که داشتم حس میکردم اولا دوستان خوبی رو توی مسیرم گذاشت و دوما با این حدیث (به واسطه حاج آقا پناهیان) آشنا شدم. اصلا انگار این حدیث اون موقع فقط برای من گفته شده بود :)
پیامبر خدا (ص) هرگاه به کسى نگاه مىکرد و از او خوشش مىآمد،
مىفرمود: شغلى هم دارد؟
اگر مىگفتند: نه،
مىفرمود: از چشمم افتاد. (سَقَطَ مِنْ عَیْنِی.)
عرض مىشد: چرا اى رسول خدا؟!
مىفرمود: زیرا اگر مؤمن شغل و حرفهاى نداشته باشد دین خود را وسیله امرار معاشش مىکند.
نمیدونم دین به این قشنگی و جامعی رو چرا اینطوری به ما معرفی کردن! بعد از این حدیث که خیلیها (حتی با ظاهری مذهبی) ازش میترسم، هم به تعالیم دینی توی حوزه مالی علاقهمند شدم و هم این که توی خودم گشتم تا ببینم مهارتی دارم که بتونم باهاش کسبوکاری داشته باشم.
خدا رو شکر که داشتم…
1398 تا 1399
لیستی از مهارتهای کارآمد و بهدردنخور!
هنوز هیچچیزی از مهارتهای نرم و مذاکره و فروش و… بلد نبودم! صرفا مهارت رو مهارت سخت (که اون موقع اسمش رو هم نمیدونستم) در نظر گرفته بودم. تقریبا لیستی از مهارتهایی که به ذهنم میرسید رو آماده کردم. از کد نویسی و طراحی سایت گرفته تا کار با نرمافزارهای تدوین و گرافیک.
این زمان بازهم خدا یه لطف بزرگ دیگه بهم کرد و با صنعت آموزش هم آشنا شدم. با چندتا از دوستانم موارد رو مطرح کردم تا آخر به ذهنمون رسید که با یه شرکتی که توی حوزه بازارهای مالی فعال بود شراکت کنیم. به عنوان اولین تجربه خارج از محیط استخدامی یه مقدار ترسناک بود اما خیلی شیرین. همین که حرفت ارزش داشت و بهش گوش میدادن (فارغ از عمل کردن یا نکردن) حس مسئولیت بیشتری بهم میداد. توی همین کار من با بازارهای مالی هم آشنا شدم و به لیست مهارتهام اضافه شد.
فقط یه مشکل خیلی بزرگی بود. اونم همون بحث مهارتهای نرم بود. اینقدری بزرگ که علیرقم تمامی برنامههای به ظاهر منطقی که برای رشد شرکت داشتیم (اونم تو اوج کاری بورس) شرکت منحل شد!!! هیچکسی هم باور نمیکرد :)
بعد از این ماجرا سعی کردم که به جای یادگیری دهتا مهارت سخت (فنی) یکی دوتا رو عمیقتر وارد بشم و در کنار اون سفت بچسبم به مهارتهای نرم.
همین موضوع باعث شد که…
1400
دوست خوب، مسیر خوب و حواس جمع خدا. دیگه چی میخوام؟!
با صمیمیترین دوستم (اگه بگم تنها دوستم به معنای واقعی کلمه اغراق نکردم)، یعنی مهندس کمال قرهجهلو که از دوران راهنمایی باهمیم (حدودای سال 84) صحبت کردیم. تصمیم بر این شد که از مهارتهایی که داریم استفاده کنیم برای کسب درآمد. ایشون هم مشابه من گذشته پرچالشی داشتن.
توی مرکز نوآوری پارک علم و فناوری زنجان به صورت فریلنسری شروع کردیم به کار کردن. هر دومون از خود پارک علم و فناوری پروژه گرفته بودیم. ایشون تو حوزه تخصصی خودشون (برنامهنویسی) منم تو حوزه موشنگرافی. درباره لذتش هرچی بگم، رسوندن منظورم خیلی کار سختیه. فقط آرزو میکنم که تجربه کنید تا متوجه بشید.
بخوام خلاصه کنم، اوضاع طوری شد که برای گرفتن پروژههای بعدی نیاز به ثبت شرکت داشتیم! تصمیم گرفتیم بهجای دوتا شرکت، یه شرکت ثبت کنیم. که شد
عصر داده پردازی زینو
این شرکت دوتا زیرمجموعه اصلی داره. اولی “تکین وب” که به صورت تخصصی تو حوزه توسعه نرمافزار فعالیت میکنه و دومی هم “مزاندیش” که تو حوزه مشاوره مدیریت در حال ارائه خدماته.
شاید باورش سخت باشه، اما علتمون برای راهاندازی با تاخیر سایتهای مجموعههای خودمون تعداد بالای پروژهها بوده نه تنبلی و احساس بینیازی!!! این اون لذتی بود که هنوز هم نمیتونم وصفش کنم.
همکاری با یهسری مجموعهها و نهادها، مثل سعادت معلمی رشته کارآفرینی توی دبیرستان (و در کنار اون انتخاب شدنم به عنوان معلم پژوهشگر) جز افتخاراتی بوده که توی اولین سال تاسیس شرکت نسیبم شد.
از افتخارات شرکت (به واسطه آقا کمال) که دیگه نگن براتون. لیست بلند بالایی میشه. انشاالله توی سایت تکین وب بهش اشاره میکنیم.
1402
402 سال طلایی مزاندیش تا الان
چرا طلایی؟؟؟ چرا تا الان؟؟؟
فکرش رو بکنید طی چند سال از ناامیدی به تاسیس شرکت و… رسیدن چقدر خوشآینده. این خوشحالی وقتی به نقطه طلایی میرسه که سال 402 افتخار عقد قرارداد کارگزاری با پارک علموفناوری استان زنجام هم نسیبمون شد. البته با یه سری ویژگی خاص…
شرکت زینو به عنوان اولین کارگزار پارک در زمینه مشاوره و مدیریت این قرارداد رو امضا کرد. قبل از عقد قرارداد توی همین زمینه هم با دو شرکت از زیرمجموعههای پارک همکاری داشت. به اضافه اینکه همکاری با انجمن خیریه مهرانه هم که جزء هدایایی بود که خدا بهمون داد.
ولی چرا تا الان؟ مشخصه. چون قرار نیست به همین راضی باشیم. اصلا اگه راضی بودیم که دیگه نیازی به سایت و معرفی و… نبود. از اثر گذاشتن و یادگرفتن خوشمون میاد و دوست داریم اگه اسمی از ما بیاد، به عنوان یه مجموعه موثر (از نوع مثبت البته) باشه.
و این قصه از این به بعد همراه شما ادامه خواهد داشت…
به همین خاطر میگم این برگه به صورت دائمی بهروز رسانی خواهد شد. از طریق لیست محتوایی زیر هم میتونید به آخرین اخبار مزاندیش دسترسی داشته باشید…